آرشیدای نازمآرشیدای نازم، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره

عشق مامان و بابا آرشیدام

سفر به اصفهان

آرشیدای عزیزم بابایی تصمیم گرفت ٢٤ شهریوز ما رو ببره اصفهان . صبح روز ٢٤ شهریور ١٣٩٢ راه افتادیم به سمت اصفهان به مدت دو روز . درسته شما ما رو اذیت کردی تا حدودی چون هم خسته بودی هم سرما خوردگی داشتی ولی با این حال خوش گذشت عزیز مامانی. اینم عکسای خونوادگیمون در اصفهان. بقیه عکس ها در ادامه مطلب بقیه عکس ها در ادامه مطلب. آرشیدا خانم در سی و سه پل آرشیدا خانم و بابایی در چهل ستون آرشیدا خانم و مامانی در منار جنبان آرشیدا خانم سوار بر ماشین روبروی سی و سه پل آرشیدا خانم و بابایی پارک روبروی بازار اصفهان آرشیدا و بابایی باغ پرندگان خانوادگی در پل خواجو ...
28 شهريور 1392

سفر به اصفهان

آرشیدای نازم تو ماه دهم هستی و قشنگ از همه جا میگیری و بلند میشی آخه سر پا وایسادن رو خیلی دوست داری جدیدا هم از دست من و بابا میگیری و بلند میشی و ذوق زده دستاتو ول میکنی و برای چند لحظه خودت سر پا هستی و اون لحظه خیلی خوشحال و ذوق زده میشی عزیز دلم. وقتی بابایی آیفون رو میزنه تو با خوشحالی و سر و صدا به تصویر آیفون نگاه میکنی و بعد میری پشت در میشینی و منتظر بابایی میمونی تا بیاد وقتی بابایی در و باز میکنه جیغ میکشی و خیلی خوشحال میشی از اومدن بابایی. آرشیدای عزیزم من و بابایی عاشقتیم خیلی دوست داریم عزیز دلم. ...
28 شهريور 1392

شیطنت ها و حرفهای آرشیدام در 15 ماهگی

آرشیدای عزیزم رفته رفته بزرگتر میشی و من و بابایی از بزرگ شدنت لذت میبریم عزیزم. آرشیدام وقتی چیزی رو میخوایی با انگشت اشاره نشون میدی و میگی من من یعنی من از اون میخوام. و وقتی چیز جدیدی میبینی میگی چیه چیه....و جدیدا به همه میگی مامان حتی به عمه هات به من هم بعضی وقتا میگی مامانی بعضی وقتا مامان به بابا علی هم میگی بابی فدای زبون شیرینت شم وقتی هم میخوایی چیزی رو به ما توضیح بدی تند تند به زبون چینی حرف میزنی و من و بابایی متوجه نمیشیم چی میگی فدات شم. وقتی چیزی رو که میخوایی بهت ندیم میری رو زمین دمر میخوابی و الکی گریه میکنی و قهر میکنی من و بابایی هم از خنده غش میکنیم واسه این کارت فدات شم.آرشیدام تو ماشین بابایی هم خیلی خرابکاری میکنی...
30 مرداد 1392

شیطنت ها و حرفهای آرشیدام در 15 ماهگی

آرشیدای عزیزم رفته رفته بزرگتر میشی و من و بابایی از بزرگ شدنت لذت میبریم عزیزم. آرشیدام وقتی چیزی رو میخوایی با انگشت اشاره نشون میدی و میگی من من یعنی من از اون میخوام. و وقتی چیز جدیدی میبینی میگی چیه چیه....و جدیدا به همه میگی مامان حتی به عمه هات به من هم بعضی وقتا میگی مامانی بعضی وقتا مامان به بابا علی هم میگی بابی فدای زبون شیرینت شم وقتی هم میخوایی چیزی رو به ما توضیح بدی تند تند به زبون چینی حرف میزنی و من و بابایی متوجه نمیشیم چی میگی فدات شم. وقتی چیزی رو که میخوایی بهت ندیم میری رو زمین دمر میخوابی و الکی گریه میکنی و قهر میکنی من و بابایی هم از خنده غش میکنیم واسه این کارت فدات شم.آرشیدام تو ماشین بابایی هم خیلی خرابکاری میکنی...
30 مرداد 1392

شیطنت ها و حرفهای آرشیدام در 15 ماهگی

آرشیدای عزیزم رفته رفته بزرگتر میشی و من و بابایی از بزرگ شدنت لذت میبریم عزیزم. آرشیدام وقتی چیزی رو میخوایی با انگشت اشاره نشون میدی و میگی من من یعنی من از اون میخوام. و وقتی چیز جدیدی میبینی میگی چیه چیه....و جدیدا به همه میگی مامان حتی به عمه هات به من هم بعضی وقتا میگی مامانی بعضی وقتا مامان به بابا علی هم میگی بابی فدای زبون شیرینت شم وقتی هم میخوایی چیزی رو به ما توضیح بدی تند تند به زبون چینی حرف میزنی و من و بابایی متوجه نمیشیم چی میگی فدات شم. وقتی چیزی رو که میخوایی بهت ندیم میری رو زمین دمر میخوابی و الکی گریه میکنی و قهر میکنی من و بابایی هم از خنده غش میکنیم واسه این کارت فدات شم.آرشیدام تو ماشین بابایی هم خیلی خرابکاری میکنی...
30 مرداد 1392

شیطنت ها و حرفهای آرشیدام در 15 ماهگی

آرشیدای عزیزم رفته رفته بزرگتر میشی و من و بابایی از بزرگ شدنت لذت میبریم عزیزم. آرشیدام وقتی چیزی رو میخوایی با انگشت اشاره نشون میدی و میگی من من یعنی من از اون میخوام. و وقتی چیز جدیدی میبینی میگی چیه چیه....و جدیدا به همه میگی مامان حتی به عمه هات به من هم بعضی وقتا میگی مامانی بعضی وقتا مامان به بابا علی هم میگی بابی فدای زبون شیرینت شم وقتی هم میخوایی چیزی رو به ما توضیح بدی تند تند به زبون چینی حرف میزنی و من و بابایی متوجه نمیشیم چی میگی فدات شم. وقتی چیزی رو که میخوایی بهت ندیم میری رو زمین دمر میخوابی و الکی گریه میکنی و قهر میکنی من و بابایی هم از خنده غش میکنیم واسه این کارت فدات شم.آرشیدام تو ماشین بابایی هم خیلی خرابکاری میکنی...
30 مرداد 1392

شیطنت ها و حرفهای آرشیدام در 15 ماهگی

آرشیدای عزیزم رفته رفته بزرگتر میشی و من و بابایی از بزرگ شدنت لذت میبریم عزیزم. آرشیدام وقتی چیزی رو میخوایی با انگشت اشاره نشون میدی و میگی من من یعنی من از اون میخوام. و وقتی چیز جدیدی میبینی میگی چیه چیه....و جدیدا به همه میگی مامان حتی به عمه هات به من هم بعضی وقتا میگی مامانی بعضی وقتا مامان به بابا علی هم میگی بابی فدای زبون شیرینت شم وقتی هم میخوایی چیزی رو به ما توضیح بدی تند تند به زبون چینی حرف میزنی و من و بابایی متوجه نمیشیم چی میگی فدات شم. وقتی چیزی رو که میخوایی بهت ندیم میری رو زمین دمر میخوابی و الکی گریه میکنی و قهر میکنی من و بابایی هم از خنده غش میکنیم واسه این کارت فدات شم.آرشیدام تو ماشین بابایی هم خیلی خرابکاری میکنی...
30 مرداد 1392

شیطنت ها و حرفهای آرشیدام در 15 ماهگی

آرشیدای عزیزم رفته رفته بزرگتر میشی و من و بابایی از بزرگ شدنت لذت میبریم عزیزم. آرشیدام وقتی چیزی رو میخوایی با انگشت اشاره نشون میدی و میگی من من یعنی من از اون میخوام. و وقتی چیز جدیدی میبینی میگی چیه چیه....و جدیدا به همه میگی مامان حتی به عمه هات به من هم بعضی وقتا میگی مامانی بعضی وقتا مامان به بابا علی هم میگی بابی فدای زبون شیرینت شم وقتی هم میخوایی چیزی رو به ما توضیح بدی تند تند به زبون چینی حرف میزنی و من و بابایی متوجه نمیشیم چی میگی فدات شم. وقتی چیزی رو که میخوایی بهت ندیم میری رو زمین دمر میخوابی و الکی گریه میکنی و قهر میکنی من و بابایی هم از خنده غش میکنیم واسه این کارت فدات شم.آرشیدام تو ماشین بابایی هم خیلی خرابکاری میکنی...
30 مرداد 1392